داستان خنده دار دو ماهیگیر که یکی زن و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست داده بودند! نمکستان» دو نفر ماهیگیر که هم اسم بودند در همسایگی یکدیگر منزل داشتند اتفاقاً یکی از آنها زن خود و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست دادند. یک نفر تازه وارد بعد از گرفتن نشانی منزل، به […]
داستان خنده دار دو ماهیگیر که یکی زن و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست داده بودند!
نمکستان» دو نفر ماهیگیر که هم اسم بودند در همسایگی یکدیگر منزل داشتند اتفاقاً یکی از آنها زن خود و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست دادند. یک نفر تازه وارد بعد از گرفتن نشانی منزل، به یکی از آن دو که زورق خود را گم کرده بود رو آورده و به خیال آنکه او همان است که زنش مرده گفت:
دوست عزیزم باور کنید که من از این فقدان اسفانگیز فوقالعاده غمگین شدم. ماهیگیر در جواب گفت: خیلی ممنونم ولی اهمیت ندارد، قضیه چندان قابل توجه نیست!
دوست وی با حیرت پرسید: چه میفرمایید؟ چطور اهمیت ندارد؟ صیاد جواب داد: آخر نمیدانید چه چیز مزخرف و از کار افتادهای بود، به هیچ وجه بدرد نمیخورد. هر وقت با او بیرون میرفتم همواره در معرض خطر بودم حقیقت اینست که چند هفته قبل حاضر شدم آن را به دیگری واگذار کنم، ولی کسی نپذیرفت و من مدتهاست چشم به دیگری دوخته منتظرم چیز بهتر و تازهتری گیر بیاورم!