شعر درس محبت از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار
شعر درس محبت از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سر گردانند خود بده درس محبت که ادیبان خرد همه در مکتب توحید تو شاگردانند
شعر سرود ساربان از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار
شعر سرود ساربان از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان دیده دگر سازش غم انگیز است و آواز خزان خواند
شعر سیل روزگار از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار
شعر سیل روزگار از استاد شهریار | اشعار شهریار لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
شعر مسافر همدان از استاد شهریار | دیوان اشعار شهریار
شعر مسافر همدان از استاد شهریار | اشعار شهریار مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند دلم تحمل بار فراق او نتواند در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند کنار من ننشیند که آتشم بنشاند چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را چو ماه نوسفر من سمند ناز براند
شعر جلوه جلال از استاد شهریار
اشعار شهریار ، شعر جلوه جلال از استاد شهریار شبست و چشم من و شمع اشکبارانند مگر به ماتم پروانه سوگوارانند چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه که این ستاره شماران ستاره بارانند مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد در این بهار که بر سبزه میگسارانند به رنگ لعل […]
شعر افسانه شب از استاد شهریار
شعر افسانه شب از استاد شهریار ، اشعار استاد شهریار ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد سیمای شب آغشته به سیماب برآمد آویخت چراغ فلک از طارم نیلی قندیل مه آویزه محراب برآمد دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد چون غنچه دل تنگ من آغشته […]
شعر یادی از ایرج از استاد شهریار
اشعار شهریار یادی از ایرج خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد ماه درویش نواز از پس قرنی بازم مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد دل همه کوکبه […]
شعر عیدی عشاق از استاد شهریار
شعر عیدی عشاق از استاد شهریار صبا به شوق در ایوان شهریار آمد که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه تار که پرده های شب تیره تار و مار آمد به شهر چند نشینی شکسته دل برخیز که باغ و بیشه شمران شکوفه زار […]
شعر بهار زندانی از استاد شهریار
شعر بهار زندانی از استاد شهریار بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین به سراغ غزل و زمرمه […]
شعر رویای جوانی از استاد شهریار
شعر رویای جوانی از استاد شهریار کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
شعر من نخواهد شد از استاد شهریار
شعر من نخواهد شد از استاد شهریار رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه به مشتی خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد
شعر ستاره صبح از استاد شهریار
شعر ستاره صبح از استاد شهریار چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ همه جواهر انجم به پای او ریزد
شعر طغرای امان از استاد شهریار
شعر طغرای امان از استاد شهریار آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
شعر وداع جوانی از استاد شهریار
شعر وداع جوانی از استاد شهریار جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
شعر شتاب شباب از استاد شهریار
شعر شتاب شباب از استاد شهریار شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد به چشم خود گذر عمر خویش می بینم نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد