او هیچ گاه مرا ترک نکرد. مادرم قهرمان من است
او هیچ گاه مرا ترک نکرد. مادرم قهرمان من است روی زمین خوابیدم و پاهایم را با عصبانیت به زمین کوبیدم و آنقدر فریاد زدم که گلویم خشک شد، فقط به این دلیل که مادر خوانده ام به من گفته بود اسباب بازی هایم را جمع کنم. فریاد زدم: “ازت متنفرم.” شش ساله بودم و […]
مکر مردان یا زنان: داستان با مزه و خنده دار درباره مکار بودن مردان و زنان!
مکر مردان یا زنان: داستان با مزه و خنده دار درباره مکار بودن مردان و زنان! نمکستان» حکایت شده است که در زمان قدیم پیرمرد طماع و خسیس و نخوری بود موسوم به حاجی کنس که ثروت سرشاری جمع کرده و وارثی هم نداشت با وجود این تا سن شصت سالگی همچنان یک شاهی را روی […]
آخرین گل: داستان کوتاه و تکان دهنده درباره جنگ، صلح و عشق + صوت
آخرین گل: داستان کوتاه و تکان دهنده درباره جنگ، صلح و عشق نمکستان» داستان کوتاه آخرین گل اثر جیمز توربر (James Thurber) است که در سال 1939 دو سال بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده است. اثری ضد جنگ و خواندنی که هر انسانی از خواندن آن لذت می برد. بر کسی پوشیده نیست […]
داستان های ملا نصرالدین: سوزن لرزان
داستان های ملا نصرالدین: سوزن لرزان نمکستان» در این پست یکی دیگر از داستان های ملا نصرالدین را برایتان نقل می کنیم. اسم این داستان سوزن لرزان است. روزی ملانصرالدین در بازار مشغول گشت و گذار بود. سرش را به راست و چپ برگرداند و دوستان خود را در حال خرید و فروش و چانه […]
داستان های ملا نصرالدین: ماجرای پیدا کردن دزد از دم الاغ!
داستان های ملا نصرالدین: ماجرای پیدا کردن دزد از دم الاغ! نمکستان» مدتی است که داستان های ملا نصرالدین را در این سایت برایتان منتشر می کنیم. در این پست داستان جالب و خنده داری از ملا نصرالدین به نام “پیدا کردن دزد از دم الاغ” را برایتان آماده کرده ایم. با خواندن این داستان متوجه […]
داستان خنده دار دو ماهیگیر که یکی زن و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست داده بودند!
داستان خنده دار دو ماهیگیر که یکی زن و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست داده بودند! نمکستان» دو نفر ماهیگیر که هم اسم بودند در همسایگی یکدیگر منزل داشتند اتفاقاً یکی از آنها زن خود و دیگری زورق ماهیگیری خود را از دست دادند. یک نفر تازه وارد بعد از گرفتن نشانی منزل، به […]
داستان های ملا نصرالدین: بالا و پایین منار
داستان های ملا نصرالدین: بالا و پایین منار نمکستان» در پست قبلی داستان “الاغ از مادرت اطلاعت کن!” را از ملا نصرالدین نقل کردیم. در این پست یکی از داستان های جذاب او به نام بالا و پایین منار را برایتان در نظر گرفتیم. امیدواریم از آن خوشتان آمده باشد. ملانصرالدین سر به آسمان بلند […]
الاغ از مادرت اطاعت کن! ماجرای جالب ملا نصرالدین در خریدن الاغ
الاغ از مادرت اطاعت کن! ماجرای جالب ملا نصرالدین در خریدن الاغ نمکستان» این داستان کوتاه ماجرای عجیب ملا نصرالدین است که در بازار الاغ فروش ها، الاغ جوان و سفیدی را می خرد ولی آن الاغ تبدیل به یک مرد جوان می شود. صدای هاش و هون زیادی در اطراف ملانصرالدین، که در بازار […]
داستان کوتاه و خنده دار “از طلا عزیزتر”: ماجرای دو بازرگان
داستان کوتاه و خنده دار “از طلا عزیزتر”: ماجرای دو بازرگان نمکستان» این داستان کوتاه و خنده دار اشاره به ماجرای دو بازرگان دارد که یکی از تجارت عجیبش سود می برد و دیگری زیان محض. در زمان قدیم بازرگان زرنگی برای اولین بار تخم پیاز را به کشور دوردستی برد. اهالی آن دیار که […]
داستان کوتاه و خنده دار ماجرای مرد اصفهانی و جهانگرد انگلیسی
داستان کوتاه و خنده دار ماجرای مرد اصفهانی و جهانگرد انگلیسی نمکستان» این داستان کوتاه ماجرای مرد اصفهانی و جهانگرد انگلیسی است که در اصفهان اتفاق می افتد. امیداوریم از خواندن آن خنده بر لبانتان نقش ببند. یک سیاح انگلیسی که برای بازدید از آثار تاریخی به اصفهان رفته بود، یکی از اهالی آن شهر […]
داستان کوتاه آموزنده و واقعی عیادت مرد ناشنوا از همسایه بیمار
داستان کوتاه آموزنده و واقعی عیادت مرد ناشنوا از همسایه بیمار عیادت مرد ناشنوا از همسایه ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود […]
داستان کوتاه آموزنده و واقعی مردی که در اتاقش را قفل می زد
داستان کوتاه آموزنده و واقعی مردی که در اتاقش را قفل می زد مردی که در اتاقش را قفل می زد می گویند که ایاز غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر […]
داستان کوتاه زیبا و آموزنده سه سوال در مورد خدا
داستان کوتاه زیبا و آموزنده سه سوال در مورد خدا داستان کوتاه در مورد خدا سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه می پوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت […]
داستان کوتاه زیبا و آموزنده رستوران رفتن کمال الملک در اروپا
داستان کوتاه زیبا و آموزنده رستوران رفتن کمال الملک در اروپا کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه ها و سبکهای نقاشان فرنگی به اروپا سفر کرد. زمانی که در پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت. یک روز وارد رستورانی شد […]
داستان کوتاه و آموزنده شاهزادگان مصری
داستان کوتاه و آموزنده شاهزادگان مصری دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در […]