شعر اندوه از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد
شعر اندوه از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد كارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد خورشید رفته است و نفس های داغ شب بر سینه های پر تپش آب می خورد
شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد
شعر انتقام از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد باز کن از سر گیسویم بند پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند
شعر افسانه تلخ از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد
شعر افسانه تلخ از فروغ فرخزاد | اشعار فروغ فرخ زاد نه امیدی که بر آن خوش کنم دل نه پیغامی نه پیک آشنایی نه در چشمی نگاه فتنه سازی نه آهنگ پر از موج صدایی ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت سحر گاهی زنی دامن کشان رفت
شعر اسیر از فروغ فرخزاد | دیوان اشعار فروغ فرخ زاد
شعر اسیر از فروغ فرخزاد | فروغ فرخزاد | اشعار فروغ فرخ زاد تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد تیره نگاه حسرتم حیران به رویت
شعر از یاد رفته از فروغ فرخزاد / دیوان اشعار فروغ فرخزاد
اشعار فروغ فرخزاد ، شعر از یاد رفته از فروغ فرخزاد ، فروغ فرخزاد ياد بگذشته به دل ماند و دريغ نيست ياري که مرا ياد کند ديده ام خيره به ره ماند و نداد نامه اي تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطايي کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش […]
شعر از دوست داشتن از فروغ فرخزاد / دیوان اشعار فروغ
شعر از دوست داشتن از فروغ فرخزاد / دیوان اشعار فروغ آیینه شکسته ، فروغ فرخزاد ، رمیده امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه میکارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن […]
شعر آیینه شکسته از فروغ فرخزاد
اشعار فروغ فرخزاد ، آیینه شکسته دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
شعر رمیده از فروغ فرخزاد
شعر رمیده از فروغ فرخزاد نمی دانم چه می خواهم خدا یا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش
شعر سپیده عشق از فروغ فرخزاد
شعر سپیده عشق از فروغ فرخزاد آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی دفتر خویش
شعر بر گور لیلی از فروغ فرخزاد
شعر بر گور لیلی از فروغ فرخزاد آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز آخر مرا شناختی ای چشم آشنا چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو من هستم آن عروس خیالات دیرپا چشم منست اینکه در او خیره مانده ای لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟
شعر اعتراف از فروغ فرخزاد
شعر اعتراف از فروغ فرخزاد تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را می کشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهش جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارساوار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم
شعر یاد یک روز از فروغ فرخزاد
شعر یاد یک روز از فروغ فرخزاد خفته بودیم و شعاع آفتاب بر سراپامان بنرمی می خزید روی کاشی های ایوان دست نور سایه هامان را شتابان می کشید
شعر موج از فروغ فرخزاد
شعر زیبا و خواندنی موج از فروغ فرخ زاد تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرکش و ناشکیبا که هر لحظه ات می کشاند بسوئی نسیم هزار آرزوی فریبا
شعر شوق از فروغ فرخزاد
شعر شوق از فروغ فرخزاد یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟ چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید اشک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز
شعر اندوه تنهایی از فروغ فرخزاد
شعر اندوه تنهایی از فروغ فرخزاد پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه اندوه می کارد