دوبیتی های هوشنگ ابتهاج (سایه)-[متن کامل]
دوبیتی های هوشنگ ابتهاج (سایه)-[متن کامل]

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج (سایه)-[متن کامل] در این تمام دوبیتی های هوشنگ ابتهاج معروف به سایه را برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم از خواندن این اشعار لذت ببرید. دوبیتی های هوشنگ ابتهاج شکفتی چون گل و پژمرده ای از من خزانم دیدی و آزردی از من به آوردی و گرنه با چنین ناز اگر […]

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج (سایه)-[متن کامل]

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

در این تمام دوبیتی های هوشنگ ابتهاج معروف به سایه را برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم از خواندن این اشعار لذت ببرید.

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

شکفتی چون گل و پژمرده ای از من

خزانم دیدی و آزردی از من

به آوردی و گرنه با چنین ناز

اگر دل داشتم می بردی از من

دوبیتی های سایه

به خوابی دیدمش غمگین نشسته
گرفته در بغل چنگی گسسته
من این چنگ حزین را می شناسم
دریغا عشق من ، عشق شکسته

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

سر زلف تو کو ؟ مشک ترم کو ؟
لب نوشت ، شراب و شکرم کو ؟
کجا شد ناز اندامت ؟ کجا شد ؟
دریغا ، شاخه ی نیلوفرم کو ؟

دوبیتی های سایه

سپیده سر زد و مرغ سحر خواند
سپهر تیره دامان زرافشاند
شبی گفتی به آغوش تو آیم
چه شب ها رفت و آغوشم تهی ماند

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

پری بودی و با من راز کردی
به ناز و عشوه عشق آغاز کردی
مرا آواز دادی ، چون رسیدم
کبوتر گشتی و پرواز کردی

دوبیتی های سایه

چو نی می نالم از داغ جدایی
دریغا ای نسیم آشنایی
چنان گشتم غبار آلود غربت
که نشناسم که خود بودم کجایی

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

دلم گر قصه گوید ، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، این لب نوش
اگر شب زنده دارم ، این سر زلف
چو خوابم در رباید ، اینک آغوش

دوبیتی های عاشقانه سایه

سحرگه در چمن خوش رنگ شد گل
نگاهش کردم و دل تنگ شد گل
به دل گفتم که نازست این ، میندیش
چو دستی پیش بردم ، سنگ شد گل

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

شبی بود و بهاری ، در من آویخت
چه آتش ها ، چه آتش ها برانگیخت
فرو خواندم به گوشش قصه ی خویش
چو باران بهاری اشک می ریخت

همچنین بخوانید:  سری جدید دلنوشته و شعرهای زیبا و ناب

دوبیتی های عاشقانه سایه

خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم ، به پایت گل بریزم

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

نگاه چشم بیمارت چه خسته ست
کبوترجان ! که بالت را شکسته ست ؟
کجا شد بال پرواز بلندت ؟
سفید خوشگلم ! پایت که بسته ست ؟

دوبیتی های سایه

جوانی گر چه نقش دلپذیر ست
ازو دل بر گرفتن ناگزیرست
پرید آن خواب نوشین سحرگاه
بیا ای دل که هنگام تو دیرست

دوبیتی های عاشقانه سایه

گل پرپر ، کجا گیرم سراغت ؟
صدای گریه می اید ز باغت
صدای گریه می اید شب و روز
که می سوزد دل بلبل ز داغت

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج

سحرخیزان به سرناها دمیدند
نگهبانان مشعل ها دویدند
غریو از قلعه ی ویرانه برخاست
گرفتاران به آزادی رسیدند

دوبیتی های عاشقانه سایه

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

دوبیتی های هوشنگ ابتهاج (سایه)-[متن کامل]