شعر طنز بخت و شانس بخت من خواب است بیدارش کنید گر که بیمار است تیمارش کنید مانده ام این بخت است یا بَختَک است چون مُدام از بهر من در جُفتک است موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر رانده گشتم از درش با تیپا و توپ و تشر مرغ بخت از بام […]

شعر طنز بخت و شانس

شعر طنز بخت و شانس

بخت من خواب است بیدارش کنید

گر که بیمار است تیمارش کنید

مانده ام این بخت است یا بَختَک است

چون مُدام از بهر من در جُفتک است

موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر

رانده گشتم از درش با تیپا و توپ و تشر

مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید

بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید

آب دریاها ز بختم خشک گردد چون کویر

گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر

گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا

می خورد بر فرق من ، فرق سرم گردد دوتا

گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان

قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان

گر نظر بر زر کنم مس می شود از بخت من

دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من

چون به باغ اندر شوم گل های آن پژمرده اند

بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند

گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین

می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین

گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق

می شود آوار برفرق سرم الوار تاق

شعر طنز بخت و شانس Funny poem